در وهله نخست باید اذعان کرد که تعریف یک مساله به صورتی که واقعاً یک مساله باشد امری ضروری است. تعریف یک مساله وابسته به موقعیت ها و شرایط اجتماعی یا روانی و فرهنگی و... یک جامعه متغیر است و این متغیر بودن وابسته به نیازهای یک فرد یا جامعه میباشد. اصولاً نیازها منبع تفکر آدمی بودهاند نپذیرفتن این واقعیت به سختی امکانپذیر است چرا که اگر آدمی نیازی نداشتهباشد در راه آن غالباً حرکتی هم نمیکند. هنگامی که تعادل یک پدیده بر هم میخورد خواه این پدیده آدمی باشد، یا اقتصاد یا فرهنگ و جز آن، نیازهای جدید پا به عرصه میگذارند تا آدمی را وا دارند که در جهت برقراری تعادل مجدد اقدام نماید. از این رو ادراک آدمی از یک موضوع یا مساله بستگی جدایی ناپذیری با موقعیتها و شرایط بیرونی یا درونی وی دارد.
توافق بر روی یک موضوع از شرایط الزامی همکاری گروهی است. گروه و اعضای آن طبعاً میباید ادراک مشترک و با معنایی از یک مساله داشتهباشند چرا که در غیر این صورت هر فردی با ادراکات خاص خودش به مساله مینگرد و باز گرداندن وی به طرح اصلی وقتگیر خواهد بود. این نکته نه تنها در تعریف مساله بلکه در اعضای گروه نیز صدق میکند. اگر اعضای گروه مشترکات بیشتری داشتهباشند، راههای بیشتر و موثرتری برای یک موضوع پیدا خواهند کرد زیرا اطلاعات و آگاهی و تجارب مشترک آنها برای تشخیص مساله خیلی اهمیت دارد. اگر فرض کنیم که تعدادی از مهندسان به دنبال طرحی هستند و فردی که درآن زمینه از تخصص یا مهارت و تجربه برخوردار نباشد و در آن جلسه حضور داشته باشد، طرحهایی که از مساله ارائه خواهد کرد قطعاً ناپخته خواهد بود. این که بسیاری از نظریه پردازان خلاقیت مساله ی تخصص را خیلی ضروری نمی دانند اشتباهی بزرگ است زیرا طرح های ارائه شده ، ملاحظات بیشماری را که می باید در نظر بگیرند، نادیده انگاشته و موجب سطحینگری شدن به موضوع میشوند. یک موضوع خیلی ساده مثلاً آن که باک بنزین یک خودرو را درکجای آن قرار دهیم که بهترین جا باشد، در ظاهر امر، موضوعی ساده و پیش پا افتادهای مینماید اما تخصص و مهارت و دانش در این خصوص آنقدر اساسی است که شما شاهد آن هستید که بعد از چندین دهه، هنوز هم باک اتومبیل در جای خود قرار دارد!
از این رو لازم است که هم مساله به خوبی تعریف شود و هم این که افراد گروه در مورد آن از مشترکاتی برخوردار باشند. البته تاکیداتی که در این تکنیک وجود دارد را نیز باید مهم شمارد به طو رمثال در بند اول گفته میشود که: معمولاً بیش از یک راه برای نگاهکردن به یک مساله وجود دارد. طبعاً این عبارت صحیح است و موجب برانگیختگی ذهن میشود و سبب میگردد که ذهن آدمی دچار رکود و جمود نشود. فقط موضوع این است که راههای دیگر و یافتن آنها در شرایط خاصی امکانپذیر است و تمام تکنیکها و تمام افراد متخصص و به طور کلی آدمی در پی یافتن همین راههاست که گاه به آنها دست مییابد و گاهی در ورطهی خودفریبی، گمان میدارد که راههایی را یافته که البته به زعم خویش تصور مینماید که خلاق است اما اگر به خوبی به آن نگریسته شود میبینیم که این گونه نبوده است و مطلب مهم هم همین است.
اگر راههای دیگری مفید و سودمند و مقرون به صرفه و عملی و... نباشند، جایگاهی نیز نخواهند داشت. هر راه دیگری در عرصه تجربه و محک خوردن است که قابلیت خود را نشان میدهد. به هر حال مزیت این تکنیک این است که میخواهد تعاریف چندگانهای از موضوع ارائه کند و از بین آنها به اصل موضوع و مساله پی ببرد کما این که در بند دوم نیز اشاره میکند که نقطه اصلی مساله را دریابید و پیدا کنید. شاید در همین مرحلهی تعریف موضوع استفاده از تکنیک جدل یا تکنیک یا سایر تکنیکهایی که بر عقلانیت و منطق و تفکر تکیه دارند سودمند باشد. مزیت بند سوم در همین تعریف دقیق از کارها یا نیازهاست زیرا بر خلاف برخی از تکنیکها، فرد را در حالت تعلیق یا رو در روی با عوامل بسیار زیاد محیطی قرار نمیدهد و از او میخواهد که به صورت دقیق به تعریف مساله بپردازد. البته در بندهای 4 و 5 با برخی از تکنیکهای عامیانهی خلاقیت شباهت پیدا میکند و این نکات، به نظر نمیرسد که چندان قابلیت راهگشایی برای حل مساله داشتهباشد و نهایت کاری که میکنند این است که طرحهای عجیب و غریبی ارائه میکنند که ممکن است به هیچ وجهی نه سودمند باشند و نه قابل اجرایی و نه این که با عقلانیت تطابق داشتهباشند: من میخواهم باک بنزین خودروها را بر روی سقف آنها طراحی کنم این گونه طرحها فقط از این جهت که عجیب هستند ممکن است جذاب به نظر بیایند اما تا این زمان هیچ سازندهای و هیچ متخصصی در این خصوص اقدامی انجام ندادهاست و مطمئن باشید که علی رغم عجیب یا حتی زیبا بودن چنین طرحهایی، اجرایی و عملی نخواهند شد. بارها تاکید کرده ایم که مفهوم خلاقیت عین زیبایی و غیر عادی بودنش، به این معنا نیست که هر چیز عجیب و غریبی یا تفکر غیرعادی حاکی از خلاقیت باشد. غالبا ارزش خلاقیت بر اساس کارآیی آن سنجیده میشود در همین تکنیک، به نوعی به عبارات بالایی که گفتم به طور هوشیارانه یا ناهشیارانه اشاره میشود مثلاً در بخش آخر آن در بند 4 میگوید: به تعریف اولیهی خودتان برگردید یعنی تعریف شماره 1 و ببینید که آیا این تعریف دوباره شما ارتباطی دارد یا نه یا برای بیان مساله کمکی کرده است ؟ در واقع به این موضوعی که گفتیم اشاره میکند که بسیاری از تعاریف یا طرحها ممکن است اجرایی نشوند یا قابلیت آن را ندارند که به صورت یک ایدهی واقعی مطرح شوند و از همین روست که باز گرداندن شخص به تعریف اولیهاش توصیه می شود که البته توصیهی خوبی است و باعث میشود که شخص در خیالات شخصیاش گرفتار نشود و اگر احساس کرد که طرح او خوب نیست، آن را اصلاح کرده و حتی از آن صرف نظر کرده و به طرح دیگری بپردازد که ممکن است با طرح اولیه درارتباط باشد یا نباشد، مفهوم مهم، همین بازنگری برای پیدا کردن دید و نگاه واقع گرایانه است.
امتیاز: 0.00
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!