منو
 صفحه های تصادفی
خواص دارویی ماست
محاسبه انتگرال به روش سیمپسون
فیزیولوژی ورزشی
آمیلوپلاستها
میارگیریت
غلظت عسل
لیث بن علی بن لیث
قانون نسبتهای ثابت در یک ترکیب
اگزیستانسیالیسم و اصالت وجود
سبک استریم لاینینگ در طراحی قطارهای مسافربری
 کاربر Online
985 کاربر online
 : تاریخ
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر دوره متوسطه 2 ستاره ها ارسال ها: 94   در :  سه شنبه 18 مرداد 1390 [05:10 ]
  مورخان اسلامی و ساسانی ها(ادامه)
 

روایت بلعمی درباره هرمز دوم پدر شاپور دوم
پدرش نرسی او را در زندگانی خویش ولیعهد کرد ه بود. او پادشاهی بدخوی و ترشروی بود و مردم را آزرم نداشت. چون به تخت نشستن مردمان را کراهیت آمد و او بدانست. مردمان را گفت که من از خوی خویش بازگشتم و با شما رفق و مدارا کنم و عدل و داد بگسترد. مردمان او را دوست گرفتند و هفت سال پادشاهی او بود و به قولی شش سال و پنج و ماه و به قولی هفت سال و پنج ماه، بمرد و مردمان را وصیت کرد که اگر زن من پسری زاید او را شاهپور نام کردم ملک به او دادم.
روایت مسعودی در مروج الذهب درباره شاهپور دوم (شاپور دوم)
شاپور اسیران روم را در شهرهای شوش و شوشتر و اهواز سکونت داد و آنان بدانجا خوی گرفتند و توالد و تناسل کردند و ایران را دیار خود پنداشتند و از آن زمان دیبای شوشتری و بافتن انواع پارچه های حریر و خز و پرده ها و فرش ها در آن بلاد معمول شد. پیش از شاپور پادشاهان ساسانی در تیسفون سکونت داشتند و آن شهر در قسمت غربی دجله بود. پس شاپور دارالملک خود را به قسمت شرقی دجله در مدائن آورد و در آن جا کاخ و ایوانی ساخت که معروف به ایوان کسری گشت و تا این زمان بدین نام خوانده می شود. خسروپرویز پسر هرمز بنای این ایوان را تکمیل کرد. چون هارون الرشید به شمال دجله در نزدیکی این ایوان آمد و آن بنای عظیم را بدید، در دلش گذشت که آن قصر را خراب کند. پس با یحیی بن خالد برمکی که در زندان او بود درباره ویران کردن آن بنا مشورت کرد. خالد به وی پیغام داد که این کار را مکن. رشید به درباریان خود گفت که هنوز روح محبوسیت در خالد وجود دارد. پس آغاز به ویران کردن آن قصر کرد. پس از اندک مدتی دریافت که هزینه خرابی آن از ساختن آن بیشتر است. پس از آن کار باز ایستاد.
روایت ثعالبی درباره شاپور دوم
شاپور نخستین و آخرین پادشاهی است که در شکم مادر به سلطنت رسید و از بدو وجود تا موقع مرگ پادشاهی کرد.
روایت طبری درباره شاپور دوم (310-379)
طبری در کتاب خود می نویسد: شاپور در سرزمین سواد (عراق کنونی) شهر ساخت که به بزرگ شاهپور (وزرک شه پوهر) نامیدند. این شهر در مشرق دجله تقریبا به فاصله شش میل از بغداد واقع بوده است. طبری اضافه می کند که شهر دیگری به نام پیروز شاهپور بساخت. پیروز شاهپور در کنار فرات و قسمت بالای حیره بوده است. دو شهر دیگر یکی خوره شاهپور به معنی شکوه و عظمت شاهپور است. اما شوش که شهری باستانی بود شاهپور از نو آبادان ساخت و آن را شهر شاهپور نام نهاد.
روایت طبری درباره اردشیر دوم برادر شاپور دوم (379-383)
اردشیر بن هرمز چون به سلطنت نشست رسم های بد نهاد و مردم معروف و سربرآورده پارس را بگرفت و بسیاری از ایشان را بکشت و چون ستم او بسیار شد و از حد بگذشت و رعیت ستوه گشتند از بسیار رنج کشیدن، همه گرد آمدند و اتفاق کردند و او را خلع کردند و از پادشاهی باز کردند. به نقل از ترجمه طبری نوشته بلعمی ص 919.
«ابن اثیر» می نویسد، اردشیر پس از جلوس بر تخت سلطنت، بسیاری از بزرگان و سرداران را بکشت. سرانجام مردم پس از چهار سال سلطنت او را خلع کردند. به نقل از الکامل ابن اثیر ص 69.
روایت تاریخی درباره شاهپور سوم از مورخین اسلامی (388-383)
پس از خلع اردشیر دوم، بزرگان کشور برادرزاده او شاهپور سوم را که پسر شاهپور ذوالاکتاف بود بر تخت نشاندند. بلعمی در ترجمه تاریخ طبری می نویسد: پس چون شاهپور بن شاهپور به ملک نشست عدل و داد کرد و مردمان شاد شدند و این پادشاه پنج سال بر ملک بود. پس یک روز به خیمه نشسته بود اندر، سپاه بروی بشوریدند و خیمه بر سر او افکندند و از آن بمرد و به جای او و برادرش بهرام بن شاهپور پادشاه شد. روایت مورخین اسلامی درباره بهرام چهارم (399-388)
بلعمی در ترجمه تاریخ طبری می نویسد: این بهرام را کرمانشاه خوانند زیرا که شاپور او را پادشاهی کرمان داده بود به کودکی. خلق او را مطیع شدند و ملک بر او راست شد و یازده سال ملک بود. پس روزی سپاه بر او بشوریدند و او را در میان گرفتند و تیرش بزدند و از آن بمرد و کس ندانست که آن تیر را که زد.
گردیزی در زین الاخبار ص26 درباره بهرام چهارم می نویسد: چون بهرام به پادشاهی رسید، در کگرمان استقرار یافت و دست به طرب برد و همیشه به سماع و شراب مشغول بودی و اندرکار زمان مولع بود و دوست داشتنی صحبت کردن با زنان و آخر بدست زنان هلاک شد. اما حمزه اصفهانی درباره بی توجهی او به مسایل مملکت می نویسد: او درشت خوی و خودپسند بود. در همه روزگار سلطنتش نامه ای نخواند و به شکایتی نپرداخت، چون بمرد نامه هایی یافتند که از ولایات رسیده بود هم چنان با مهر که آن ها را نگشاده‌بود.
روایات مورخین اسلامی درباره یزدگرداول (399-420)
او پسر شاهپور سوم بود. در منابع ساسانی او را «یزدکرت» با لقب وزهکار (یزدگرد بزه کار) که اعراب به او یزدجودالاثیم داده اند. در منابع پهلوی لقب دیگری بنام «دب هر» (Dabhr) به معنی فریبکار است.
روایات مورخین اسلامی درباره یزگرد اول
«دینوری» می نویسید : یزگرد پسر شاهپور بود و او همان یزدگرد است که او را اثیم (نزه کار) گفتند. بد خوی و ترش روی و بی گذشت بود و کسی را به تلافی خدماتی که کرده بود پاداش نمی داد و از کم ترین لغزش چشم پوشی نمی کرد. «ابن اثیر» درباره او می نویسد: او در گرگان اسب سرکشی را به زور لگام زد و زین کرد ولی اسب لگدی سخت بر سینه شاه زد و از همان ضربت هلاک شد. اما اسب بگریخت و دیگر کسی او را نیافت. او مدت 22 سال و پنج ماه و شش روز پادشاهی کرد. دینوری می نویسد که یزدگرد هنگامی مرد که فرزندش بهرام گور در خورنق حیره به سر می برد.
پادشاهی بهرام پنجم ملقب به گور (438-420)
روایات مورخان اسلامی درباره بهرام گور
حمزه اصفهانی در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان از ص52 تا 53 می نویسد: بهرام پسر یزدگرد را آثار بسیاری در سرزمینی ترک، روم و هند است. فرمان داد که مردمان نیمی از روز کار کنند و نیم دیگر را به آسایش و به خوردن و آشامیدن و خوش گذرانی بپردازند و بی خنیاگران و کولیان شراب نخورند. بدین سان خنیاگران، گردن قدر شوند و مزد هر یک از آنان به صد درهم رسید. بهرام روزی گروهی از مردم را دید که خوشگذرانی نمی کردند و گفت من شما را از عیش و عشرت بازداشتم؟ آن مردم در پیش وی به خاک افتادند و گفتند، رامشگران خواستیم به زیاده از صد درهم نیافتیم. فرمان داد نامه ای به پادشاه هند نوشتند و از وی مطربان خواست. پادشاه هند دوازده هزار تن مطرب فرستاد. بهرام آنان را به نواحی و شهرهای کشور خود بپراکند و شمار آنان به سبب تناسل بیشتر شد. گروهی اندک از فرزندان ایشان هم اکنون باقی هستند و آنان را «زط» خوانند.
شمس الدین محمد بن قیس رازی می نویسد که ابتدای شعر پارسی را به بهرام گور نسبت می دهند. ابوالحسن علی بن الحسن مسعودی می نویسد که بهرام بعد از پیروزی بر خاقان ترک شعر سرود. «ابن واضح یعقوبی» می نویسد که روزی بهرام در طلب صید گوره خری اسب همی تاخت. اسب او را برداشته و در مردابی افکند و در همان جا بمرد و مدت پادشاهی او نوزده سال بود (تاریخ یعقوبی جلد اول ص132). استاد مشکور در ص494 از تاریخ سیاسی ساسانیان می نویسد: از جمله داستان هایی که به بهرام گور نسبت می دهند، داستان های عشق بازی های اوست به نام هفت پیکر یا هفت گنبد که نظامی گنجوی آن قصه را در منظومه شیرین بهرام نامه خود در 593 به نظم در آورده است. در این منظومه نخست نظامی شرحی از سرگذشت بهرام را در کودکی و جوانی تا وصول به سلطنت و کارهایی که او کرده شرح می دهد. آن گاه به داستان عشق بازی های او به هفت دختر از پادشاهان هفت اقلیم اشاره کرده است. بهرام برای هر یک از این دختران ماهروی گنبدی به رنگ خاص ساخته بود و هر روز از هفته مهمان یکی از آنان بود و قصه ای از هر یک می شنید. این هفت داستان که نظامی گنجوی از هفت عروس حصاری آورده حکایت غریب و جالبی است مه هر یک منظومه خاصی شمرده می شود. بعد از این داستان ها نظامی از پریشانی ملک بر اثر غفلت بهرام از کارها و حمله پادشاه چین به ایران و داستان ستم های وزیر و انتباه بهرام و سرگذشت او را تا آن جا می آورد که در دنبال گوری می رفت و دیگر بازنگشت.
منابع بخش بیست و دوم
1- احوال و آثار محمد بن جریر طبری، علی اکبر شهابی، دانشگاه تهران، 1335 شمسی
2- تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک) نوشته محمد بن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده (16 جلد)، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1352، چاپ دوم، تهران، انتشارات اساطیر، 1362.
3- تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک) با مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ترجمه صادق نشأت، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351 شمسی.
4- تاریخ بلعمی به تصحیح محمد تقی بهار و محمد پروین گنابادی،تهران،وزارت فرهنگ 1341 شمسی.
5- هزار سال نشر پارسی،قسمت اول،نوشته کریم کشاورز، انتشارات کتب جیبی،تهرتن 1355شمسی.
6- یادنامه طبری به مناسبت بزرگداشت یکهزار و یکصدمین سالگرد در گذشت شیخ المورخین، ابوجعفر محمد بن جریر طبری،سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،چاپ اول، تهران 1369.
7- دوره تاریخ عمومی، عباس اقبال آشتیانی، انتشارات شرکت مطبوعات،تهران 1317.
8- علم و تمدن در اسلام، نوشته سید حسن نصر، ترجمه احمد آرام.
9- بزرگان فلسفه نوشته هانری توماس، ترجمه فریدون بدره ای، انتشارات کیهان، تهران 1365.
10- توسعه از دیدگاه ابن خلدون، پروفسور حمید مولانا، روزنامه کیهان 4/2/78.
علاوه بر منابع فوق از کتاب معتبر زیر چه در کتاب تاریخ دو جلدی تاریخ سیاسی ساسانیان نوشته استاد محمد جواد مشکور و چه در کتابهایی به شرح زیر که مترجم و مصحح های مختلف آن ها را تهیه کرده اند.
1- تجارب الامم نوشته ابن مسکویه
2- الفهرست نوشته ابن ندیم
3- اخبار الطوال نوشته ابوحنیفه دینوری
4- آثار الباقیه عن القرون الخالیه نوشته ابوریحان بیرونی
5- اخبار ایران بر گرفته شده از الکامل ابن اثیر تهیه شده از دکتر باستانی پاریزی
6- تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء از حمزه اصفهانی
7- کارنامه ایرانیان در دوره ساسانیان،پروفسور عباس مهرین شوشتری
8- جوامع الحکایات و لوامع الروایات نوشته عوفی
9- زین الاخبارنوشته گردیزی
10- مجمل التواریخ و القصص به تصحیح ملک الشهرای بهار
11- التبیه و الاشراف نوشته ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی
12- روضة الصفا نوشته میرخواند
13- تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان نوشته سعید نفیسی
14- غرراخبار ملوک الفرس نوشته ثعالبی
15- معجم البلدان نوشته یاقوت حموی
یاد آوری می شود که در بخش بیست و سوم که مربوط به پادشاهان ساسانی از مرگ بهرام گور تا انقراض ساسانیان است همین منابع معتبر است.

  امتیاز: 0.00