منو
 کاربر Online
731 کاربر online
 : ادبی
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline لیلا مهرمحمدی 3 ستاره ها ارسال ها: 411   در :  شنبه 13 اسفند 1384 [08:42 ]
  بهارانه
 

...کز زیر طاق نصرت رنگین کمان ،گل

چون جان ، روان به کوچه و بازار می شود

دشت بزرگ از نفس تازه ی نسیم

گلزار میشود

بار دگر زمانه

از عطر، از شکوفه

از بوسه، از ترانه

وز مهر جاودانه سرشار میشود

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline حمیده کاشیان 3 ستاره ها ارسال ها: 195   در :  شنبه 13 اسفند 1384 [14:23 ]
  جاودانه ترین
 

تو عاشقانه ترین نام

و جاودانه ترین یادی ؛

تو از تبار بهاری - تو باز می گردی ...

م . آزاد

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline لیلا مهرمحمدی 3 ستاره ها ارسال ها: 411   در :  یکشنبه 14 اسفند 1384 [10:32 ]
  مرز بهار و مرز زمستان ...
 

اندام بيدبن ها در امتداد جوي
از دور
سبز مي زند

اما هنوز هم
نزديك شاخه ها
همه لخت اند

مرز بهار و مرز زمستان
نزديك تر شده ست

آرام و رام
مي پرسم از شكوفه ي بادام

آيا كدام فاتح مغرور
آيا كدام وحشي خونخوار
در ساحت شكوه تو
آرامش سپيد
وقتي رسيد

بي اختيار اسلحه اش را
يك سو نمي نهد؟

گنجشك ها به چهچه شاداب و شنگ شان
سطح سكوت صيقلي صبحگاه را
هاشور مي زنند
وانگاه
پر در هواي صبح نشابور مي زنند


"دكتر شفيعي كدكني"

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline لیلا مهرمحمدی 3 ستاره ها ارسال ها: 411   در :  سه شنبه 16 اسفند 1384 [07:26 ]
  خوش به حال غنچه هاي نيمه باز
 

بوي باران بوي سبزه بوي خاك
شاخه هاي شسته باران خورده پاك

آسمان آبي و ابر سپيد
برگهاي سبز بيد

عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو هاي شاد
خلوت گرم كبوترهاي مست
نرم نرمك مي رسد اينك بهار

خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه هاي نيمه باز
خوش به حال دختر ميخك كه مي خندد به ناز
خوش به حال آفتاب

اي دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمي پوشي به كام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از ان مي كه مي بايد تهي است

اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم
اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار

گر نكويي شيشه غم را به سنگ

هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ


"فريدون مشيري"

  امتیاز: 0.00    نمایش یاسخ های این پست